سلام آقا من مولاجان
سلام آقا جون !
سلام به تنها آرزوی آدمای دردمند .
سلام به پناه اونایی که هیچ پناهی ندارن .
می دونم که امروز و توی این حال و هوا سراغتون اومدن کار مشکلیه .
می دونم که امروز با شما حرف زدن ، خیلی سخته .
آخه امروز ، چهل روز از عاشورا میگذره .
از اون روزی که اشک زمین و آسمون رو درآورد . . . .
از اون روزی که زمینیا و آسمونیا رو سیاهپوش کرد .
از اون روزی که شما هم هنوز عزادارشین .
امروز اربعین آقامون اباعبدالله الحسینه .
می دونم آقا جون که الان چشماتون خیس اشکه و دلتون سرشار درد و مصیبت آقامون امام حسین .
می دونم که شمام توی این ایام عین ماها توی روضه ها و هیات ها بودین و همنوای ما برا مصائب اهل بیت اشک ریختین و گریه کردین .
پس نمی خام زیاد مزاحمتون بشم .
اومدم به نوبه خودم تسلیت بگم و برم .
اومدم عین دفعه های گذشته بگم :
یا صاحب الزمان ، آجرک الله فی مصیبه جدک الحسین (ع)
اما . . . . .
نمی دونم آقا جون!
شمام برا جد غریبتون هنوز پیرهن سیا تنتونه یا نه ؟؟؟؟؟؟؟؟
نمی دونم . . . . .
ما شیعه ها که هنوز خیلیا مون پیرهن سیامونو در نیاوردیم . . . . .
می دونین منظورم از این حرف چیه ؟
منظورم از این حرف همون بهونه امروزمه .
آقا جون !
وقتی یه بنده خدایی از دنیا می ره ، بعد گذشتن چهل روز از وفاتش ، چند نفر از اقوام و آشناها به سراغ خونواده مصیبت دیده میرن و ازشون می خوان که دیگه پیرهنای سیاهشون رو در بیارن .
چی می خوام بگم ؟؟؟؟
می خوام بگم ، آقاجون !
می دونیم که وقتی امروز تموم میشه ، همه ملائکه خدا و آسمونیا سراغتون میان و ازتون می خوان پیرهن سیاتونو دربیارین .
هر چند اگر کل سال هم برا این مصیبت پیرهن سیا بپوشین ، حق دارین .
اما رسمه دیگه . . . .
منم امروز اومدم که تسلیت بگم و به همین بهونه همنوای آسمونیا بگم :
آقا جون !
خدا صبرتون بده .دیگه پیرهن سیا رو از تنتون دربیارین .
گفتم که . . . امروز زیاد مزاحمتون نمیشم .
فقط دعامیکنم که اربعین سال آینده بین ما باشین و کل شیعه های عزادار خدمتتون بیان و عرض ارادت کنن و بخوان که پیرهن سیاتون رو دربیارین .
دعا می کنم که بیاین و انتقام جدتون رو از اونایی که شیعه رو سیاهپوش کردن بگیرین .
به امید اون روز .
شما هم ما رو دعا کنید که از راه مستقیم و طریق اهل بیت خارج نشیم .
دعامون کنین که منتظر باشیم
یه منتظر واقعی .
تا . . . . نفس داریم