با کاروان نیزه
19 مهر 1395 توسط طاهره نمردي
می آیم از رهی که خطر ها در او گم است_از هفت منزلی که سفرهادر او گم است از لابه لای آتش و خون جمع کرده ام ،اوراق مقتلی که خبرها در او گم است دردی کشیده ام که دلم داغدار اوست ،داغی چشیدهام که جگرها در او گم است ،با تشنگان چشمه ی (احلی من العسل )،نوشتم ز شربتی که شکرها در اوگم است این سرخی غروب که هم رنگ اتش است ،توفان کربلاست که سرها در او گم است