میشه منم زائرت بشم آقا جون
محرم و صفر که می آید دل بی هوا سراغ زیارت می گیرد.
پشت پلک هایم ،غم چادر می زند و در این آشفته بازارِ دل، جملاتی بریده بریده روی ذهن خسته ام مرور می شود { که معصوم علهم السلام علت اصلی این حزن را چنین بیان می کنند: شیعیان از باقیمانده سرشت وجودی اهل بیت بوجود آمدند و با شادی هایشان شاد و با غم هایشان غمگین می شوند.}
برای دیدن سایز واقعی تصویر کلیک کنیدتازه می فهمم دوستداران خاندان عترت، چرا با رسیدن محرم و صفر غصه ها شان تازه می شود و مشتاقند برای تسلای دل خود در دسته ها و روضه های پسر فاطمه که نمک عزاداری هاست حضور یابند….
ای مهربانیت بی دریغ!
کاش می شد این ایام حزن و اندوه، زائر حریمت باشم و به خیل عظیم عزاداران در صحن هایت بپیوندم و برای آن مصیبتِ هزار و اندی سال پیش که هنوز بوی خونش تازگی دارد؛ قطره قطره ببارم و سینه زنم.
اما چه کنم؟! راه دور است و مشکلات زندگی مجال نمی دهد ولی یقین دارم از فرسنگ ها دور هم سلام های ما را بی پاسخ نمی گذاری.
هم اینک چشم هایم را می بندم و دل به حریمت می سپارم…
حالا خودم را ورودی حرم می بینم؛ همه اذن دخول می خوانند؛ من هم شروع می کنم به خواندن… قسمتی از آن نوشته ست: < می دانم که شما زنده اید و می بینید مرا و می بینید مقام مرا…>
خواندن همین چند خط ، می شکندم…آنقدر که احساس میکنم حریم سراسر ملکوتیت که می گویند قطعه ای از بهشت است، جای من یکی نیست…
ندایی از عمق دل می گوید : برو و صدایی دیگر نهیب می زند کجا با باری از گناه؟!
دلم بین عقل و عشق مردد می ماند بروم یا بمانم؟! و حالا این شمایید که دوست نداری زائرت را شرمنده ببینید؛ نیم نگاهی به منِ شکسته دل می اندازی و در پی آن ، قطرات اشک از دیدگانم سراسیمه می لغزد.
دیگر حتم دارم اجازه ورود را صادر کردید
داخل که می شوم دوست دارم یک یک حوائجم را بزبان بیاورم.نمی دانم چطور و چگونه اما شروع می کنم:
سلطان خراسان!
نگاهی به سمت و سوی این دل شیدایی و سوخته ام بکنید
قبول دارم گناهانم زیادست اما عشق و ارادت من به شما زیادتر…
سرو جانم به قربانت
آنچه دارم فدای خاک پایت
دستم بگیر یا علی بن موسی الرضا علیه السلام
تو مگو ما را با آن شه بار نیست با کریمان کارها دشوار نیست